معرفی وبلاگ
سلام بر مهدی فاطمه هروقت برایت چیزی می نویسم آخرش یک سنگ می گذارم وحالا همه ی این سنگ ها ، کوهی شده به ارتفاع دلتنگی هایم
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 14790
تعداد نوشته ها : 21
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
GraphistThem260

براي دفاع از پيامبر رسول مهرباني اولين  شخص عالم خلقت كاملترين  انسانها تاييد نماييد

اللهم صل علي محمد وال محمد

دسته ها :
دوشنبه 3 7 1391 9:39 صبح

شبي ساكت و دلگير

خودم بودم و قلبي كه زغم بسته به زنجير

و نزديك اذان بود

كه پيچيد به آفاق همه نغمه تكبير

نوشتند كه هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش

كه باز است به درگاه الهي در رحمت و آن لحظه بود لحظه شيرين اجابت

شدم غرق عبادت

دو چشمم همه ام اشك شد و روي لبانم همه سوگند

كه يارب تو رهايم كن از اين بند

و گفتم به خدا بين دعايم

كه دلتنگ اذان حرم كرب و بلايم

همان جا كه دل از سوز فراغش شده بي تاب

همان جا كه زده دست به دامان زمين خوشه مهتاب

همان وادي سوز و عطش و درد

همان وادي شرمندگي آب

همان وادي پاك حرم حضرت ارباب

همان جا كه زمينش همه نور است

پر از شور و شعور است!

حماسه است!

غرور است!

شرمنده تر از وادي طور است...

و فرش حرمش از پر حور است

و بر مهدي زهرا  همه شب راه عبور است

همان جا كه حرم خانه دلهاست

و عشقش همه در آب و گل ماست

زيارتگه زهراست!

عبادتگه موسي است

دخيل حرمش حضرت عيسي است

و زيباست خدا محو تماشاست

كه يك سو حرم شاه و يك سو حرم حضرت سقاست

مكاني كه قدم رنجه نمودست گل ياس

تمامش كند از عشق و احساس

به لبهاش بود ذكر ابالفضل و درياي دو چشمش همه الماس

همان كعبه كوچك كف العباس

مكاني كه در آن عشق زند موج

همان جا كه زند پر به هوايش دل من هر دم و هر شب

همان جا كه به هر جاي زمينش  هست

نشان از قدم محترم حضرت زينب

همان خاك كه هم بدر و احد خندق و احزاب و حنين است

كه دل از عالم هستي بربايد خيابان بهشتي كه

 معروف به بين الحرمين است

1

دسته ها :
شنبه 30 2 1391 1:50 بعد از ظهر

بنگر كه چگونه اي چون تو را مي نگرند آن وقت شرمنده مي شوي تازه اگر بفهمي :
اى رميله هيچ مؤمنى بيمار نمى‏شود، مگر اين كه ما هم به خاطر او بيمار مى‏شويم و اندوهى به او نمى‏رسد، جز اين كه ما هم اندوهگين مى‏شويم و هيچ دعايى نمى‏كند، مگر اين كه برايش آمين مى‏گوييم و هر گاه ساكت باشد، برايش دعا مى‏كنيم»

رميله گويد: عرض كردم، اين مسأله نسبت به كسانى است كه در اين شهر با شما ساكن هستند، ولى كسانى كه در اطراف جاهاى دور، سكونت دارند، چطور؟

فرمود: «اى رميله هيچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و ما با اوييم».(
در اين باره روايات و حكايات بسياري از ائمه طاهرين عليهم السلام نقل گرديده است، همچون روايتي شريف و نوراني از حضرت ولي عصر (عج) كه فرمودند:

«إنّا نُحيطُ عِلْما بِأنْبائِكُمْ، وَ لايَعْزُبُ عَنّا شَيْىءٌ مِنْ أْبارِكُمْ» ؛ ما بر تمامى احوال و اخبار شما آگاه و آشنائيم و چيزى از شما نزد ما پنهان نيست.
حالا خود داني

دسته ها :
پنج شنبه 7 2 1391 10:25 صبح

 

 

 

 


 

رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم)  فرمودند:مارهايي هستند در جهنّم به بزرگي شتر! وقتي كه مجرمي را نيش مي‌زنند، تا چهل سال درد آن سـاكت نمي‌شود. اين مارها براي كساني هستند كه در دنيا بخيل، بداخلاق و اذيّت كننده‌ي مردم بوده‌اند .

 

 


 

جهنميان

سه گروهي كه جهنم با آنها حرف ميزند

1) زمامداران ظالم

 

اي كساني كه خداوند شما را حاكميّت بخشيد امّا با مردم عادلانه رفتار ننموديد! سپس آنان را مثل پرنده‌اي كه دانه‌ي كنجـد برمي‌چيند، مي‌بلعد.

2) خوانندگان قرآن و علماي بي‌عمل

اي كساني كه خود را بين مردم پاك و درست كار جلوه مي‌داديد، امّا به دور از چشم مردم و در پيشگاه خداوند مرتكب گناه مي‌شديد، پس آن‌ها را در آتش فرو مي‌برد.

3) ثروتمندان

پروردگارت به تو مال زيادي بخشيد ولي هنگامي كه مردم فقير مبلغ ناچيزي از تو قرض خواستند تو از روي بخل ندادي، پس او را هم مي‌بلعد.[1]

 

مارهايي هستند در جهنّم به بزرگي شتر! وقتي كه مجرمي را نيش مي‌زنند، تا چهل سال درد آن سـاكت نمي‌شود. اين مارها براي كساني هستند كه در دنيا بخيل، بداخلاق و اذيّت كننده‌ي مردم بوده‌اند

 

ده سؤال و جواب مهم در مورد جهنّم:

 

سؤال اوّل‌

مارها و عقرب‌ها در جهنّم مأمور عذاب چه طايفه‌اي هستند؟

1) بخيل           2) بد اخلاق               3) آزار دهنده‌ي مردم

ـ رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم)  فرمودند:

مارهايي هستند در جهنّم به بزرگي شتر! وقتي كه مجرمي را نيش مي‌زنند، تا چهل سال درد آن سـاكت نمي‌شود.

 اين مارها براي كساني هستند كه در دنيا بخيل، بداخلاق و اذيّت كننده‌ي مردم بوده‌اند.[2]

4)كسي كه خمس و زكات مال را ندهد.

ـ رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايند:

اگرخداوند به كسي مال و ثروت بدهد امّا او حقوق واجب (زكات و خمس) را نپرداخته باشد، همان مال را به صورت ماري درمي‌آورد و به گردن او مي‌اندازد. مار دايم او را نيش مي‌زند و مي‌گويد: من مال ذخيره شده‌ي تو هستم كه در دنيا حقوق واجب آن را نپرداختي و انفاق ننمودي.[3]

5) تارك الصَّلاة 6) مانِعُ الزَّكاة 7) شراب خوار 8) كسي‌كه عاق والدين شده است  9) كسي كه در مسجد از دنيا سخن مي‌گويد.

ـ پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايند:

در قيامت مـاري بسيار بزرگ ... بـه نـام "جريـش" سـر خود را از جهنّم بيرون مي‌آورد و با صداي بلند فرياد مي‌زند:

اَلجوُع! اَلجوُع! اَينَ اَهلي؟ اَينَ اهلي؟

گرسنه‌ام! گرسنه‌ام! اهل من كجايند؟

جبرئيل مي‌گويد: غذاي تو چيست؟

در جواب مي‌گويد:

1) كسي كه نمازش را ترك كرده است. 

2)كسي كه زكات مال را نپرداخته است.

3)شراب خواران 

4)كساني كه عاق والدين شده‌اند.

5)كسي كه در مسجد به كلام دنيا تكلّم نمايد. (در مسجد كه محلّ عبادت است، به امور دنيايي بپردازد.)

اين پنج گروه را، مانند مرغي كه دانه از زمين جمع مي‌كند، مي‌بلعد و به آتش مي‌برد.[4]

ـ مشابه همين روايت، روايتي است كه عقربي بزرگ از جهنّم مي‌آيد و مي‌گويد:

چه كساني با خداوند و رسولش جنگ داشتند؟

به آن عقرب مي‌گويند: چه كساني را مي‌خواهي؟

او همان پنج گروه مذكور را مي‌گويد، با اين تفاوت كه در اين روايت به جاي عاقّ والدين، رباخوار آمده است.[5]

بزرگ‌ترين و دردآورترين عذاب اهل دوزخ، قهر الهي است؛ يعني محروميّت از شناخت پروردگار و دوري از او و حرف نزدن خداوند با آن‌هاست

‌سؤال دوّم: 

 

جهنّم زندان جمعي است يا فردي؟

 

بستگي به نوع گناه و جرم دارد.

ـ از بعضي آيات جمعي بودن استفاده مي‌شود:

«...كُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتَّي اِذَا ادَّارَكوُا فيِهَا جَميِعاً قَالَتْ اُخْراهُمْ لِاُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلآءِ اَضَلُّونَا فَأتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ... »   

قوم ديگر را لعن كنند تا آن‌گاه كه همه را آتش دوزخ فراگيرد و آن‌گاه زمـره‌ي آخرين با فرقه‌ي اوّل گويند: خدايا! اينان ما را گمراه كردند پس عذابشان را در آتش افزون و شديدتر و مضاعف گردان![6]

ـ از بعضي آيات فردي بودن و تنگي جا استفاده مي‌شود:

«وَ اِذا اُلْقوُا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً » ؛‌و چون كافران را در زنجير بسته، به مكان تنگي از جهنّم درافكندند، در آن حال همه فرياد واويلا از دل بر كشند.[7]

 

سؤال سوّم

بزرگ‌ترين عذاب دوزخ چيست؟

بزرگ‌ترين و دردآورترين عذاب اهل دوزخ، قهر الهي است؛ يعني محروميّت از شناخت پروردگار و دوري از او و حرف نزدن خداوند با آن‌هاست.

 «كَلاَّ اِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ » ؛‌چنين نيست كه مي‌پندارند، ايشان از معرفت و شناخت پروردگار محرومند.[8]

ـ اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در دعاي كميل مي‌فرمايند:

«وَهَبْنيِ صَبَرتُ عَليَ عَذابِك فَكَيفَ اَصبِرُ عَليَ فِرَاقِك» ؛‌و اگر بتوانم بر عذاب تو صبركنم، چگونه شكيبايي كنم بر فراق و دوري از تو؟

 

سؤال چهارم

تقوا

آيا مؤمنان هم دچار عذاب مي‌شوند و از جهنّم مي‌گذرند؟

بلي! مؤمنان هم از دوزخ مي‌گذرند امّا اين عبور با شرايط ويژه‌اي، با سرعت و بدون ناراحتي، انجام مي‌شود.

ـ قرآن كريم مي‌فرمايد:

 وَ اِنْ مِنْكُمْ اِلاَّ وارِدُهَا كَانَ عَليَ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِياًّ »  ؛‌«هيچ يك از شما باقي نمي‌ماند، مگر آن كه به دوزخ وارد شود.[9]

ـ در آيه ي بعدي مي‌فرمايد:

 ثُمَّ نُنَجِّي الَّذيِنَ اَتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظََّالِميِنَ فِيهَا جِثِياًّ

پس از ورود همه در دوزخ، افرادي را كه خداترس و باتقوي بوده اند، از جهنّم نجات خواهيم داد و ستم گران را فروگذارديم تا در آتش بر زانو درافتند.[10]

ـ رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايند:

هيچ نيكوكار و بدكرداري نيست مگر اين كه داخل جهنّم مي‌شود امّا آتش جهنّم در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود همان‌گونه كه در برابر ابراهيم u سرد و سلامت بود.

سپس خداوند پرهيزكاران را از آتش رهايي مي‌بخشد امّا ظالمان را در آن ذليلانه رها مي‌كند.[11]

 

سؤال پنجم

چرا مؤمنين از دوزخ مي‌گذرند؟

به دو دليل مؤمنين و اهل تقوي نيز از دوزخ عبور مي‌كنند.

1) مشاهده عذاب اهل دوزخ موجب شكرگزاري و قدرداني بيشتر از نعمت‌هاي الهي در بهشت خواهد شد.

البته مؤمنين درحالي كه آتش برايشان سرد و سلامت است، با سرعت بسيار زيادي از جهنّم عبور مي‌كنند.

2) عبور بهشتيان از دوزخ، براي جهنّميان نيز عذاب و موجب حسرت بيشتر ايشان مي‌شود.

 

سؤال ششم

استغفار

آيا مؤمنيني كه مرتكب گناه كبيره شده‌اند، در دوزخ جاويدان هستند؟

ـ در سوره‌ي مباركه‌ي نساء، آيه‌ي چهل و هشتم معروف است به آيه‌ي

اميدواري. در اين آيـه مي‌فرمايد:

گناه كاران بعد از گناه، همه‌ي پل‌هاي پشت سر را خراب نكنند و راه توبه را براي خود باز بگذارند.

 اِنَّ اللهَ لاَيَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دوُنَ ذَلِكَ لِمَن يَشَآءُ...

خداوند هركس را كه شريك بياورد، نخواهد بخشيد، غير از مشرك هركس را كه بخواهد مي‌بخشد. [12]

 

سؤ‌ال هفتم

چرا جبران خطاها و بازگشت به دنيا، محال است؟

جهت تقريب ذهن مثالي مي‌زنم: نوزاد كه به دنيا آمد، ديگر    نمي‌تواند به رحم مادر  برگردد. حال فرقي نمي‌كند كه بچّه كامل و سالم به دنيا آمده باشد يا ناقص. مرگ هم تولّد ثانوي انسان و انتقال از اين دنيا به دنياي ديگر مي‌باشد. علاوه بر آن كه انسان بارها مورد هشدار انبيا، علما و بزرگان دين قرارگرفته، امّا يا بي‌توجّه بوده و يا فراموش مي‌كند.

در تنگنا و مريضي به خدا روي مي‌آوريم و بعد از رفع بلا، خداوند را فراموش مي‌كنيم. لذا حتّي اگر به دنيا هم باز مي‌گشت، باز همان اعمال را تكرار مي‌كرد.

 

سؤال هشتم

نگهبانان دوزخ چه تعداد هستند؟

طبق آيه‌ي شريفه‌ي قرآن در سوره‌ي مدّثّر تعداد آن‌ها 19 نفر مي‌باشد و بسياري از مفسّرين گفته‌اند: منظور از 19 نفر، 19 گروه است.

 سَاُصْلِيهِ سَقَرَ. وَ مَآ اَدْراكَ مَاسَقَرُ .  لاَتُبْقيِ وَ لاَتَذَرُ . لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ. عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَـشـَرَ. وَمـَا جَـعـَلْـنـآ أصْـحـَابَ الـنَّـارِ إِلـاَّ مَلآ ئِكَةً وَ...

ما اين منكر را به سقر مي‌اندازيم و تو چه مي‌داني كه دوزخ كجاست؟ و چيست؟

باقي نمي‌گذارد و محو مي‌كند بر آدميان رو مي‌نماياند. بر آتش 19 تن موكّلند و ما خازنان دوزخ را غير از ملائكه قرار نداديم.[13]

 

 

سؤال نهم

آيا بدن ضعيف انسان، طاقت اين نوع عذاب‌ها را دارد؟

اگرچه بدن انسان در قيامت همين بدن جسماني دنيايي است، ولي به قدرت خداوند طوري در آخرت سخت و محكم مي‌شود كه با بدن دنيايي قابل مقايسه نيست.

بدن اخروي در لطافت و غلظت، تابع لطافت و غلظت نفسي است كه به آن تعلق دارد؛ يعني دل مؤمن در نهايت لطافت و نرمي و زيبايي و نفس و دل كافر، در نهايت سختي و غلظت است؛ چراكه در مقابل حق خاضع نبوده است. پس در آخرت هم بدنش مثل نفسش در نهايت سختي و غلظت خواهد بود.

 

سؤال دهم

علّت اصلي ورود به جهنّم چيست؟

علّت اصلي ورود به جهنّم، تبعيّت از شيطان است. امّا اين پيروي اجباري نيست و انسان مخلص از وسوسه‌هاي شيطان خود را حفظ مي‌كند.

ـ قرآن كريم مي‌فرمايد:

« اِنَّ عِبَاديِ لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ اِلاَّ مَنِ اتَّبْعَكَ مِنَ الْغَاويِنَ» ؛‌هرگز تو را بر بندگان با اخلاص من غلبه نخواهد بود و اقتدار تو بر افراد نادان و گمراهي است كه پيرو تو مي‌شوند.[14]

 

دسته ها :
يکشنبه 3 2 1391 10:59 صبح

وبلاگ هاي تبيان

دسته ها :
يکشنبه 3 2 1391 7:35 صبح

حورالعين بهشتي و ازدواج با آنان

 


 

“قاصرات الطرف” كه در ابتداي همين آيه آمده است، مي‌گويد: يعني زوج‌هايي هستند كه نگاهشان فقط براي شوهرانشان است و به هيچ كس غير از شوهرانشان رغبتي ندارند.

 


 

بهشت حوري

يكي از نعمت‌هاي بزرگي كه خداوند براي بندگان مؤمن و با تقوا در نظر گرفته است بهشت و نعمت‌هاي فراوان و جاويدان آن است. البته رضا و خشنودي خداوند از آن‌ها، بالاترين پاداش است. تنها چيزي كه باعث ورود به بهشت است، ايمان و عمل صالح انسان در اين دنيا است و هر چه ايمان انسان، بيشتر و اعمال صالحش فراوان‌تر باشد، مقام او در بهشت بالاتر است و فرقي ميان زن و مرد نيست. هر انساني مي‌تواند به چنين مقاماتي برسد. خداوند مي‌فرمايد: “هر كس از مردان يا زنان كه عمل صالحي انجام دهد، و ايمان هم داشته باشد به درستي كه وارد بهشت مي‌شوند و بدون حساب در آن جا روزي دريافت مي‌كنند”.[۱]

بهشت جاي تكليف نيست؛ چرا كه با وجود تكليف بايد بهشت و جهنم ديگري پديد آيد تا نتيجۀ اعمال جديد در آن به انسان داده شود و اين امر همين گونه ادامه خواهد داشت. در حالي كه خداوند تمام نعمت‌هاي بهشتي را پاداش اعمال همين دنياي ما و ايمان و عمل ما مي‌داند. از مجموع آيات و روايات استفاده مي‌شود كه هر چه بهشتيان بخواهند در اختيارشان گذاشته مي‌شود[۲]، از جمله يكي از نعمت‌هاي بهشتي، حورالعين است كه در اختيار مردان مؤمن گذاشته مي‌شود.

از صفات بيان شده براي حورالعين در قرآن و بعضي روايات مي‌توان چنين استفاده كرد كه حورالعين در بهشت بيش از يك همسر ندارد؛ زيرا خداوند در مورد صفات حورالعين مي‌فرمايد: …نه هيچ انساني قبل از ايشان (قبل از آن شخص بهشتي) آن‌ها را لمس كرده و نه هيچ جنّي

 

 

حور جمع حوراء به معناي زني است كه سفيدي چشمش بسيار سفيد و سياهي آن نيز بسيار سياه باشد و يا به معناي زني است كه داراي چشمان سياه چون چشم آهو باشد، “عين” جمع كلمۀ “عيناء” به معناي درشت چشم است، و ظاهراً حورالعين موجوداتي غير از زنان دنيا هستند.[۳] خداوند در مورد آنان مي‌فرمايد: “حورالعين را به ازدواج آن‌ها درمي آوريم”.[۴] بنا بر تفسير اغلب مفسّران، ازدواج به معناي دنيوي آن، در بهشت وجود ندارد. پس اين جا، نزديك كردن و عطا كردن حورالعين از طرف خداوند به بندگان بهشتي‌اش مراد است.[۵]

 

از صفات بيان شده براي حورالعين در قرآن و بعضي روايات مي‌توان چنين استفاده كرد كه حورالعين در بهشت بيش از يك همسر ندارد؛ زيرا خداوند در مورد صفات حورالعين مي‌فرمايد: “…نه هيچ انساني قبل از ايشان (قبل از آن شخص بهشتي) آن‌ها را لمس كرده و نه هيچ جنّي”.[۶]

مرحوم مجلسي در تفسير “قاصرات الطرف” كه در ابتداي همين آيه آمده است، مي‌گويد: يعني زوج‌هايي هستند كه نگاهشان فقط براي شوهرانشان است و به هيچ كس غير از شوهرانشان رغبتي ندارند.[۷]

اما آيا زنان دنيايي هم همين گونه‌اند يا نه؟ شايد بتوان گفت كه اگرچه اهل بهشت هر آنچه در بهشت بخواهند بر ايشان آماده است، اما هرگز درخواستي به عنوان تعدّد زوجات ندارند. همان گونه كه زنان پاك در دنيا، چشم به غير از همسر خود ندارند، در بهشت هم كه جاي پاكان است، خواهان زوج‌هاي متعدد براي خود نيستند.

بهشت مرد بهشتي

در روايتي از امام صادق (ع) در مورد ازدواج مرد و زن زميني در بهشت سؤال شد، حضرت فرمودند: “اگر رتبۀ زن بالاتر بود و خواست با مرد زميني‌اش ازدواج كند مي‌تواند او را انتخاب كند (و مرد نمي‌تواند وي را انتخاب كند) كه در اين صورت مرد همسر او مي‌گردد، ولي اگر رتبۀ مرد بالاتر بود او مي‌تواند زن را اختيار كند (اين جا زن چنين حقّي ندارد) كه در اين صورت، زن يكي از همسران مرد مي‌شود”؛[۸] يعني زن يكي از همسران مرد مي‌شود، ولي مرد تنها همسرِ زن مي‌گردد، اين مطلب را برخي ديگر از روايات نيز بيان مي‌كند.

همچنين در روايتي از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: “زن اگر در دنيا دو شوهر داشته(البته منظور همزمان نيست) در آخرت هر كدام را كه بهتر ديد (از حيث اخلاق) انتخاب مي‌كند”.[۹] حضرت نفرموده اند كه مي‌تواند هر دو را انتخاب كند، بلكه فرمود بهترين آن‌ها را انتخاب مي‌كند.

در پايان تذكر اين نكته به جا است كه براي خدمت گزاري بهشتيان، “غلمان” هايي وجود دارد و در اين بين فرقي ميان زن و مرد نيست.

قرآن مجيد در اين باره مي‌فرمايد: “پيوسته بر گردشان نوجواناني براي (خدمت) آنان گردش مي‌كنند كه چون مرواريدهاي درون صدفند”.[۱۰]

ظاهر اين آيه آن است كه پسران زيباي بهشتي فقط براي خدمت گزاري بهشتيان آفريده شده اند.

دسته ها :
يکشنبه 27 1 1391 7:40 صبح
گوشه اي از اخلاق عظيم پيامبر(ص)


           
 
اما بهتر است خرداد ماه امسال را ماه پيامبر ناميد. درروزهاي آغازينش رحلت رسول الله(ص)رخ مي دهد و در آخرين روزهايش ميلاد مبارك آن حضرت و هفته وحدت و روزهايي بس شيرين و به يادماندني و تاريخ ساز.

پيامبر را نمي توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاي ناقص توصيف و تعريف كرد.

او هرگز در اين واژه ها نمي گنجد و فراتر از آن است. انسان كاملي كه تمام افلاك و موجودات را خدا به خاطر او آفريد واگر او نبود، هيچ چيز نبود. «لولاك لما خلقت الافلاك » و الاانساني كه تا قاب قوسين او ادني بالا رفت و به جايي رسيد كه جبرئيل آن ملك مقرب و واسطه وحي الهي به آنجا هرگز نرسد وبا صراحت به او عرض كرد: اگر يك مو بالاتر روم به نور تجلي بسوزد پرم. ولي رسول الله رفت و به جايي رفت كه نه در خرد آيدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتي در وهم وخيال! اوست كسي كه خدايش درباره اش فرمود: «و انك لعلي خلق عظيم » پس مابه جاي اينكه حرفي بزنيم كه نه آغازش و نه انجامش ما را به جايي مي رساند چرا كه جز آفريده اش و برادرش كسي او را نخواهد شناخت «يا علي ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفني الا الله وانت و ما عرفك الا الله و انا» پس روا است كه لب فرو بنديم وسخن كمتر گوئيم.

بيائيم در اين سخن رباني كه پيامبر را داراي منشي سترگ واخلاقي عظيم معرفي مي كند بيانديشيم و از زبان روايت نمي از اين اقيانوس پرفيض برگيريم، شايد برخي عزيزان به كار بندند و ازرسول الله الگوي زندگي بگيرند كه قرآن فرمود: «و لكم في رسول الله اسوه حسنه » .

جمله هايي كوتاه در منش و روش زندگي حضرت بيان مي شود كه هم بركت است و پر مايه بركتي است و هم برنامه به زيستي وخداپسندانه:

1 آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود كه متن روايت او را«خاضع الطرف » مي نامد يعني به زمين نگاه مي كرد و سر را كمتربالا مي برد، اين چنين با وقار و متين... با ادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود كه بيشتر سرفرود مي آورد و كمترسر را بلند مي كرد چه پيوسته خدا را حاضر و ناظر مي ديد و لحظه اي بلكه كمتر از لحظه اي هم از ياد و ذكر خدا غافل نبود.

2 يكي ديگر از نشانه هاي بارز تواضع و خوي نيكويش اين بود كه به هر كه مي رسيد، پيشقدم در سلام كردن بر او بود، سلام كه خودتحيت اسلامي است و پيامبر آن را به ما ياد داده، خود نيز بيش ازهمه و پيش از همه به آن عمل مي كرد و قبل از آنكه ديگري بر اوسلام كند، او خود سلام مي كرد. هرگز پيامبر ملاحظه نمي كرد كه آن فرد بزرگ است يا كوچك، دانشمند است يا بي سواد، ثروتمند است يافقير. آري حضرت آنقدر عظمت داشت كه بر همه افراد بدون ملاحظه هاي ايسمي، شغلي، خطي، مسئوليتي، مالي و... سلام مي كرد و او بااينكه بزرگترين از هر نظر بود بر كوچكترين انسانها از هرنظر سلام مي كرد و بيشتربراي اينكه ما را به اين سنت حسنه تشويق كند مي فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش يك حسنه.

3 پيامبر هرگز بدون جهت سخن نمي گفت، و اگر سخني مي گفت بيشترجنبه موعظه و پند داشت، يا مطلبي را مي آموخت و يا به معروف وخيري امر مي كرد و يا از شر و منكري مردم را باز مي داشت، تمام سخنانش سودمند و يك كلمه، نه بلكه يك حرف، پوچ و بي ارزش نبود،زيرا خوب مي دانست كه: «و ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد»وانگهي پيامبر اسوه است و الگو و اوست انسان كامل. پيامبر كسي است كه نخستين آفريده پروردگار، نور مباركش است: «اول ما خلق الله نوري » پس، از اين نور كامل چيزي تراوش نمي كند جز نور، وهرچه مي گويد گفته خدا است «و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي » .

4 و پيامبر هرگز از ذكر خدا غافل نمي شد. در روايت است: «ولايجلس و لايقوم الا علي ذكر» او نمي نشست و برنمي خاست جز با ذكرو ياد خدا. پيامبر در هر آن قرين و همنشين ذكر خدا بود چه برزبان آورد و چه در دل گويد. او خود ذكر خدا را كفاره مجلس مي دانست و اعلام مي داشت كه اگر در مجلسي ياد خدا نباشد يا ذكري از اهل بيت كه آن نيز ياد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر ووبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مي خنديد از تبسم تجاوزنمي كرد «جل ضحكه التبسم » زيرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان كامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.

5 يكي ديگر از موارد تواضع و فروتني حضرت اين بود كه هر وقت وارد مجلس مي شد، هر جا كه جاي خالي بود مي نشست، مانند ماخودخواهان يا نادانان نبود كه دنبال صدر مجلس هستيم، و خيال مي كنيم كه بايد بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا كه انسان والامي نشيند والا است نه آنكه انسان والا بايد در جاي والا نشيند.

عزيزانم! قطعا اين از تواضع است كه انسان در جايي كه خالي است بنشيند و هرگز منتظر نباشد كه ديگران در برابرش قد علم كنند و برخيزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. اين حالت بدون ترديد برخاسته از هواي نفس است و تكبر كه بايد زدوده شودو گاهي بلكه بيشتر به خاطر عقده هاي دروني و محروميت هاي ديرينه است كه شخص مي خواهد از اين راه خودي را نشان دهد!!

6 پيامبر آرام و آهسته سخن مي گفت و هيچ گاه فرياد نمي زد وصدا را بلند نمي كرد. و مجلس آن حضرت نيز از چنان آرامشي برخوردار بود كه عين ادب و تواضع است و كسي در مجلس پيامبربلند سخن نمي گفت «و اغضض من صوتك » و دستور هم همين بود كه كسي صدايش را بالاتر از صداي رسول الله نكند «لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي » و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مي گفت لذامجلسش بسيار آرام و باوقار بود كه حتي صداي به هم زدن بال پرنده به گوش مي رسيد.

7 «لايقطع علي احد كلامه » هرگز سخن كسي را قطع نمي كرد و تاشخصي مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مي داد و پس از تمام شدن سخنش آرام پاسخش را مي گفت. و چنان اصحابش را تربيت كرده بود كه هرگاه لب مباركش به سخن وا مي شد، تمام حاضران ساكت مي شده و سراپا گوش مي شدند «كان علي رووسهم الطير» و هرگاه سخن حضرت تمام مي شد بدون آنكه سخنانشان با هم تزاحم كند، با هريك به نوبت حرف مي زد.

8 نكته ديگري كه بسيار جالب و ارزنده است و بايد مدنظر قرارگيرد اين است كه حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد يكسان نگاه مي كرد «و كان يساوي في النظر والاستماع للناس » و بايدسخنگويان محترم اين مطلب را دقت كنند كه يكسان و مساوي درحال حرف زدن به اين طرف و آن طرف نگاه كنند زيرا اين نكته ظريف اخلاقي است كه در نگريستن به افراد(هنگام صحبت كردن)انسان فرق بين اين و آن نگذارد و همه را به يك ديد بنگرد كه اميدواريم در موارد ديگر نيز اين تساوي و يكسان نگري حفظشود.راستي چه زيبا است تربيت رسول الله! بنابراين، هر كه بخواهد بيشتر به پيامبر نزديك گردد، بايد رفتار و اخلاقش را باآن حضرت نزديكتر كند.

9 «و كان يجالس الفقراء و يواكل المساكين » او نه تنها بامالداران و دارايان مجالست مي كرد بلكه با فقرا و مستمندان نيزهمنشين بود. بلكه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بيشتر لذت مي بردو اگر با ثروتمندان مي نشست به خاطر هدايت كردن آنان بود نه چيزديگر.

10 هرگاه پيامبر مي خواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد كند، خود را طبق موازين اسلامي آرايش مي داد يعني درآينه مي نگريست و موهاي خود را شانه مي زد و چنين در روايت آمده است «و كان ينظر في المرآه و يتمشط » و نه تنها حضرت لباس تميز و مرتب مي پوشيد و محاسن مبارك را شانه مي زد بلكه پيوسته بوي خوش عطر از حضرت از مسافتي دور استشمام مي شد. بگذريم كه خود حضرت خوشبو بود و بوي خوشش دوست و دشمن را جذب مي كرد،كه همواره از عطر نيز استفاده مي نمود. راوي مي گويد: قبل ازآنكه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مي شديم زيرا بوي عطرش از مسافتي به مشاممان مي خورد و متوجه ورود حضرت مي شديم. خودحضرت نيز مي فرمايد: «ان الله يحب من عبده اذا خرج الي اخوانه ان يتهيا لهم و يتجمل » خداوند دوست دارد كه بنده اش هرگاه مي خواهد با برادرانش ملاقات كند، خود را آماده كند و براي آنهاآرايش نمايد.

اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخي ساده لوحان كه باموهاي ژوليده و لباس نامرتب مي آيند و خيال مي كنند اين از زهداست. نه! اين از زهد اسلامي كاملا به دور است. زهد اين است كه به دنيا و ملذاتش دل نبنديم نه اينكه صوفي منشانه زندگي كنيم وژوليده سيما در ميان مردم حاضر شويم!

11 پيامبر اگر سواره بود هرگز نمي پذيرفت كه شخصي همراه وهمگام او پياده راه رود. از او مي خواست كه بر مركبش در كنارش سوار شود و اگر قبول نمي كرد يا امكان نداشت، به او مي فرمود:

از من جلوتر برو تا من در پس تو آيم و به تو برسم. اين چه عظمت و بزرگواري است انسان ها را سرگردان مي كندو به حيرت وامي دارد.

12 اگر سه روز مي گذشت و دوستش يا برادر ديني اش را نمي ديد ازاو سؤال مي كرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برايش دعا مي كردواگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مي نمود و به زيارتش مي رفت واگر بيمار بود به عيادتش مي شتافت.

13 پيامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقديرمي كرد كه هرگاه كسي بر او وارد مي شد، حضرت متكا و مسند خود رابه او مي داد و اگر نمي پذيرفت آنقدر اصرار مي كرد تا قبول كند.

14 حضرت ضمن اينكه بسيار هيبت داشت، براي اينكه حاضرين ازديدارش هراس نكنند و ديدارش آنان را نرنجاند، گاهي شوخي مي كردو لطيفه اي در حد ميزان شرعي مي گفت كه هيبتش حاضران را به وحشت نياندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نكند. بويژه اگر مي يافت كه يكي از يارانش ناراحت و غمگين است با او شوخي مي كرد تا غمش را بزدايد. و اصلا پيامبر آن گونه با افراد سخن مي گفت كه مناسب با وضعيت علمي و حالت رواني آنان بود. در روايت آمده است: «و كان يخاطب جلساءه بما يناسب » و به اندازه عقل ودركشان با آنان سخن مي گفت و مي فرمود: «ما پيامبران ماموريت داريم كه با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئيم » .

15 مي فرمود: «اكرم اخلاق النبيين و الصديقين البشاشه اذاتراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترين اخلاق پيامبران ورادمردان خوشروئي است هنگامي كه به هم مي رسند و مصافحه و دست دادن به يكديگر است هنگامي كه با هم ملاقات مي كنند و لذا هر وقت پيامبر مسلماني را مي ديد فورا با او مصافحه مي كرد وبه او دست مي داد و بر اين امر بسيار تاكيد مي نمود. در روايت است كه هرگاه دو مؤمن به هم مي رسند و مصافحه كنند گناهانشان مي ريزدمانند برگ درختان(در فصل خزان).

اين بود چند جمله كوتاه ولي پرفايده از سيره و منش پيامبر كه براي استفاده عموم عرض شد تا شايد در اين هفته وحدت به كار گيريم و با هم پيوند صلح وصفا بنديم و دلها را از رشك وحسد و زيغ و رين پاك كنيم و گذشته ها را به خاطر خدا ناديده بگيريم و از لغزش هاي برادرانمان بگذريم(كه خود نيز بسيار لغزش داريم)و وحدت را نه در سخن و گفتار كه در عمل و كردار اجراكنيم و قلبها را از كينه و عداوت دور سازيم و با هم چنانكه خداو رسولش خواهد برادروار زندگي كنيم و اگر از ديگري انتقادداريم تلاش كنيم كه انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه كينه توزانه و انتقام گرانه. باشد كه روح رسول الله و روح فرزندش روح الله از ما خشنود گردد و كشورمان رنگ صفا و محبت به خودگيرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمني را كنارگذارند و ولي حميم گردند و عهد اخوت و برادري را دوباره تجديدكنيم والسلام
دسته ها :
سه شنبه 22 1 1391 8:45 صبح

دسته ها :
دوشنبه 21 1 1391 12:23 صبح

دري از درهاي بهشت

 


 

براي وصول به رحمت و رضوان خداوند و بهشت برين الهي، اسباب مختلفي وجود دارد كه در احاديث، به عنوان «درهاي بهشت» معرفي شده كه يكي از مهم‌ترين آن‌ها، جهاد است.

 

 


 

لحظه شهادت آخرين نفر

ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه؛

همانا جهاد دري از درهاي بهشت است؛ خداوند، آن در را به روي دوستان خاص خود گشوده است.»(نهج‌البلاغه، خطبه27)

براي وصول به رحمت و رضوان خداوند و بهشت برين الهي، اسباب مختلفي وجود دارد كه در احاديث، به عنوان «درهاي بهشت» معرفي شده كه يكي از مهم‌ترين آن‌ها، جهاد است.

در حديثي از امام صادق(عليه‌السلام) آمده است: «بهشت، دري دارد به نام «باب المجاهدين» كه آنان، به سوي آن حركت مي‌كنند و در را در برابر خود باز مي‌بينند در حالي كه شمشيرها را به كمر بسته‌اند. اين، در حالي است كه ساير مردم، در موقف حساب ايستاده‌اند و در انتظار حسابند، (اما مجاهدان، بدون حساب، به سوي بهشت مي‌روند و در آستانه بهشت) فرشتگان، به آنان تبريك مي‌گويند.»(كافي، ج 5، ص2)

تنها اولياي خاص الهي مي‌توانند اين طريق را با نيت خالص و تا آخرين مرحله، بپيمايند و ديگران گاه با نياتي آلوده و انتظار غنيمت و يا كسب نام و شهرت و يا امثال آن، در اين ميدان گام مي‌نهند و تا آخرين مرحله پيش نمي‌روند. آن‌ها هستند كه در برابر تمام مشكلات جهاد اكبر و اصغر، صبر و شكيبايي به خرج مي‌دهند و در برابر تمام شدائد اين راه، مي‌ايستند و شياطين جن و انس را با پايمردي خود، به زانو در مي‌آورند.

«خاصه اوليائه: دوستان خاص خداوند» در كلام اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام) چه ويژگي‌هايي دارند؟

در خطبه 182 حضرت(عليه‌السلام) بيان مي‌دارد: «كجايند برادران من كه راه حق را سپردند و با حق رخت به خانه آخرت بردند؟ كجاست عمار؟ كجاست پسر تيهان؟ و كجاست ذوالشهادتين؟ و كجايند همانند ايشان از برادرانشان كه با يكديگر به مرگ پيمان بستند و سرهاي آنان را به فاجران هديه كردند». بي شك اين گونه صدا زدن اين افراد نشان از اين دارد اين بزرگواران كه حضرت(عليه‌السلام) از ايشان به عنوان برادر ياد مي‌كند جزء ياران خاص حضرت هستند. حضرت اين سخن را بعد از جنگ صفين ايراد كرده است.

از «عمار» ياد مي‌كند؛ او كه شهيد سرفراز جنگ صفين است؛ همو كه پيامبر در موردش فرمود: «عمار بر حق است و حق با عمار». (احقاق الحق، ج4، ص 173) از «مالك بن تيهان» ياد مي‌كند؛ او كه از پيشگامان اسلام و از نقيبان بيعت عقبه بود، با اينكه ثروت فراوان داشت همه را فداي علي(عليه‌السلام) كرد و در جنگ صفين به شهادت رسيد.

در حديثي از امام صادق(عليه‌السلام) آمده است: بهشت، دري دارد به نام «باب المجاهدين» كه آنان، به سوي آن حركت مي‌كنند و در را در برابر خود باز مي‌بينند در حالي كه شمشيرها را به كمر بسته‌اند. اين، در حالي است كه ساير مردم، در موقف حساب ايستاده‌اند و در انتظار حسابند، (اما مجاهدان، بدون حساب، به سوي بهشت مي‌روند و در آستانه بهشت) فرشتگان، به آنان تبريك مي‌گويند

 

از «خزيمه بن ثابت»(ذوالشهادتين) ياد مي‌كند؛ شهيد وفادار جنگ صفين. ابن ابي ليلي گويد: در صفين بودم مردي را ديدم با ريش سفيد و عمامه بر سر و نقاب بر چهره، فقط انتهاي ريش او ديده مي‌شد، سخت مي‌جنگيد، گفتم: اي شيخ با مسلمانان مي‌جنگي؟ نقاب از چهره برداشت و گفت: بلي من خزيمه‌ام از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود: «با همه كساني كه با علي مي‌جنگند، بجنگ!»(اعلام نهج‌البلاغه، ص 12)

 

در نهج‌البلاغه آمده است كه امام علي(عليه‌السلام) پس از ياد اين شهيدان، دست بر محاسن خود گذاشت و مدتي طولاني گريه كرد و سپس فرمود: «دريغا! از برادرانم كه قرآن خواندند و در حفظ آن كوشيدند. واجب را بر پا كردند، پس از آنكه در آن انديشيدند سنت را زنده كردند و بدعت را مي‌راندند. به جهاد خوانده شدند و پذيرفتند. به پيشواي خود اعتماد كردند و در پي او رفتند».

از اين تعبير حضرت علي(عليه‌السلام)؛ «اهم ويژگي‌هاي اولياء خاص الهي دانسته مي‌شود؛ اوصافي همچون «پايبندي به احكام اسلام و قرآن»، «اهتمام نسبت به اقامه حدود و واجبات الهي از جمله جهاد در راه خدا»، «زنده كردن و زنده نگاه داشتن سنت‌هاي الهي»، «مبارزه و مقابله با بدعت‌ها»، «ولايت پذيري و اطاعت بي‌چون و چرا از ولي و پيشواي خود»، «بي‌تفاوت نبودن در برابر فتنه‌ها» و... اينان كه اولياي خاص خدايند بر خلاف مردمي هستند كه مولا در مورد آن‌ها مي‌فرمايد: كاش شما را نمي‌شناختم هرگاه شما را به جهاد فراخواندم سردي يا گرمي هوا را بهانه كرديد خدا شما را بكشد كه دل مرا خون كرديد.

دسته ها :
دوشنبه 21 1 1391 7:42 صبح

روح بعد از مرگ كجا برده مي شود؟

 


خالق هستي روح آدمي را به منزلگاهي خواهد برد، تا در آن حياتي نو و جديد را آغاز نمايد. اما اينكه آن منزلگاه كجاست و چه خصوصيتي دارد؟! معمّايي است كه حل آن را بايد در ميان كلمات معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) جويا شد .

 

 

 


برزخ

 

«اولئكم سلف غايتكم، و فُرَّاطُ مناهلكم، الذين كانت لهم مَقاوِمُ العِزِّ، و حلباتُ الفخر، ملوكاً و سُوَقاً سلكوا في بطون البرزخ سبيلاً، سُلِّطَتِ الأرض عليهم فيه، فأكلت مِن لحومِهِم، و شربت مِن دمائهم، فأصبحوا، في فَجَواتِ قبورهم جماداً لا يَنمونَ، و ضحاراً لا يُوجَدون.»[1]

 

شرح گفتار

گذشت زمان، عقربه هاي ساعت عمر آدمي را به سرعت به گردش وا داشته است. گردشي كه تنها راه پيش را پيموده و عقبگرد ندارد.

به مرور زمان كم كم آثار پيري و فرسودگي خود را نمايان ساخته و گذران عمر انسان را به طناب مرگ نزديك مي نمايد.

اما افسوس كه انسان غافل در اثر ضعف ايمان و فراموشي ياد خدا، چنان مجذوب جلوه هاي دلفريب دنيا شده، كه همچون عاشقي دلباخته، با براه انداختن بساط بزم و شادي، تنها به دنيا انديشيده و به ضايعه ي از دست رفتن عمر توجه اي ندارد.

آنچه او را از خواب مرگبار غفلت بيدار مي نمايد، صداي گوش خراش طبل مرگ است، اما چه سود كه كار از كار گذشته، و اين بيداري پركاهي برايش ارزش ندارد و دردي را از او درمان نخواهد كرد. با ديدن صحنه ي مرگ، آنچه در ذهن آدمي نقش مي بندد اين پرسش مهم و اساسي است كه براستي انسان پس از مرگ چه سرنوشتي خواهد داشت؟! آيا به محض فرو رفتن در خواب مرگ، بر حيات ابدي، او مهر پايان زده مي شود، و براي هميشه فرصت زندگي كردن از او گرفته مي شود؟!

پيرامون حيات برزخي آن است كه روح آدمي در اين عالم تنها نخواهد بود، بلكه همچون عالم دنيا، روح بر مركب بدن سوار گشته و آن را به عنوان ابزار خود به خدمت خواهد گرفت

 

در پاسخ به اين پرسش مهم بايد گفت: از كلام حضرت حق و نيز گفتار معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) استفاده مي شود كه مرگ تنها مقدمه اي است كه با آن حياتي نو و تازه، براي انسان آغاز مي شود. و لذا عقيده به حيات پس از مرگ، از جمله واجباتي كه هر مومن خداباوري بايد از عمق جانش به آن ايمان داشته و آن را باور نمايد، و در اين باره كوچكترين شك و ترديدي به دل راه ندهد.

 

امير متقيان علي (عليه السلام) در فرازي از خطبه 221 نهج البلاغه، ضمن سخن از مردگان از چنين حياتي سخن به ميان آورده و در اين باره به زيبايي مي فرمايد: «مردگان پيش از شما به كام مرگ فرو رفتند، و براي رسيدن به آبشخور، از شما پيشي گرفتند در حالي كه آنها داراي عزّت پايدار، و درجات والاي افتخار بودند، پادشاهان حاكم يا رعيت سرانجام به درون برزخ راه يافتند، و زمين آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن هاي آنان خورد، و از خون آنان نوشيد، پس در شكاف گورها بي جان و بدون حركت پنهان مانده اند. چنان كه توانايي ظهور در عرصه ي هستي را از دست دادند.»

آري حيات پس از مرگ كه از آن به حيات برزخي تعبير مي شود، حقيقتي است كه خالق هستي در كلام نوراني خويش پرده از روي آن برداشته و در اين باره فرموده است: «وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ »[2] ؛ و پشت سر مردگان برزخي است، تا روزي كه برانگيخته شوند.

طوفان جنسي در برزخ

 

نكته ي حائز اهميت پيرامون حيات برزخي آن است كه روح آدمي در اين عالم تنها نخواهد بود، بلكه همچون عالم دنيا، روح بر مركب بدن سوار گشته و آن را به عنوان ابزار خود به خدمت خواهد گرفت.

از روايات معتبر استفاده مي شود كه بدن برزخي (بدن مثالي) از لحاظ شكل و خصوصيات ظاهري شبيه بدن دنيوي بوده و از اين جهت با آن تفاوتي ندارد، به گونه اي كه اگر كسي آن را ببيند خواهد گفت: كه اين بدن همان بدن دنيوي است.

 

به عنوان مثال در روايتي امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «هرگاه خداوند عزوجل، مؤمن را قبض روح كند، روح او را در يك قالبي، همانند قالب دنيا قرار مي دهد، كه مي خوردند و مي آشامند و هر كه بر آنها وارد شود، آنها را به همان صورت هايي كه در دنيا بودند، مي شناسند.[3]

 

منزلگاه روح در عالم برزخ

چنان چه همه مي دانيم، خالق هستي، پس از مرگ انسان، دنيا را به عنوان منزلگاه او قرار داده است، تا با سكونت گزيدن در آن به حيات خويش ادامه دهد.

امام علي(عليه السلام)مي فرمايند: مردگان پيش از شما به كام مرگ فرو رفتند، و براي رسيدن به آبشخور، از شما پيشي گرفتند در حالي كه آنها داراي عزّت پايدار، و درجات والاي افتخار بودند، پادشاهان حاكم يا رعيت سرانجام به درون برزخ راه يافتند، و زمين آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن هاي آنان خورد، و از خون آنان نوشيد، پس در شكاف گورها بي جان و بدون حركت پنهان مانده اند. چنان كه توانايي ظهور در عرصه ي هستي را از دست دادند

 

در عالم برزخ نيز اين روند ادامه داشته و خالق هستي روح آدمي را به منزلگاهي خواهد برد، تا در آن حياتي نو و جديد را آغاز نمايد.

 

اما اينكه آن منزلگاه كجاست و چه خصوصيتي دارد؟! معمّايي است كه حل آن را بايد در ميان كلمات معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) جويا شد.

مطابق روايات موجود در اين زمينه، روح مومن پس از مرگ به قبرستان «وادي سلام» در شهر نجف برده مي شود.

ما در اينجا به عنوان نمونه به يكي از آن روايات اشاره مي كنيم:

در روايتي شخصي به امام صادق (عليه السلام) عرض مي كند: برادرم در بغداد ساكن است و من مي ترسم كه در همان جا بميرد [و من به او دسترسي نداشته باشم.]

حضرت در جواب مي فرمايد: براي تو نبايد مهم باشد كه او در كجا بميرد، زيرا هيچ مؤمني در شرق و غرب عالم نيست مگر اينكه خداوند روحش را در «وادي السلام» محشور مي كند.[4]

تاكنون تكليف ارواح مؤمنين و منزلگاه آنها پس از مرگ مشخص شد، اما اينكه خداوند ارواح كافران را به كجا برده و در چه مكاني جاي مي دهد، پرسشي است كه آن نيز بي جواب نخواهد ماند. در روايتي امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: در پشت يمن درّه اي است كه آن را برهوت مي خوانند، و از آن فقط مارهاي سياه و از پرنده ها تنها جغد گذر مي كند. در اين دره چاهي است كه آن را «بلهوت» مي خوانند كه ارواح مشركان را در هر صبح و شام به آنجا برده و از چرك زخم به آنها مي نوشانند.. .[5]

 

دسته ها :
دوشنبه 21 1 1391 7:39 صبح

 

چگونه مي توان محبت واقعي به حضرت حجت عليه السلام را در دل قوي ساخت و بر فروغ آن افزود؟

راه عمده براي تقويت دوستي نسبت به امام زمان عليه السلام و تشديد حب به او، (معرفت) به آن حضرت است.

طبيعي است كه وقتي انسان چيزي را نشناسد وخواص آن را نداند ومراتب نياز خود را به آن، آگاهي نداشته باشد، آن را دوست نمي دارد، اما به عكس پس از شناخت نتايج وادراك احتياج خود به آن، نمي تواند آن را دوست نداشته باشد، وقتي انسان عظمت و شخصيت و مقام بلند كسي را بشناسد وخود را سراپا نيازمند به او ببيند، قهرا به او محبت پيدا مي كند و هرچه بيشتر به بزرگواري و فضائل آن شخص، وكوچكي و نياز خود، واقف شود، خواه ناخواه محبتش به آن شخص، شديدتر شده و توجهش به او فزوني مي يابد.

اگر شيعه اي، چنانكه بايد، شناخت و معرفت به مقام والاي حضرت حجت، ارواحناه فداه، پيدا كند، او را از بديها و ناپاكيها رهانده، به مكارم اخلاقي مي رساند، پس اي عزيز، اگر دوستي با امام زمان عليه السلام چون شمعي كم فروغ در گوشه ى شبستان دلت سوسو مي زند وكم و بيش گرفتار ناشايستگي ها وسيئات روحي هستي، در پي تحصيل معرفتش بكوش وچنانكه حق شناخت او است، او را بشناس، تا حب او، مانند خورشيدي تابان، بر همه ى وجودت پرتو افكند، قلبت را روشني ودلت را صفا بخشد، از گناهان نجاتت داده به فضائل و معنويات، نائلت گرداند و همه ى آثار ظلمت و تيرگي را از جانت بزدايد.

زيرا معرفت، پايه ى اصلي محبت است و محبت، عامل بزرگ اجتناب از گناهان و راه اساسي براي تهذيب نفس است، به همين جهت، در رواياتي كه از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام رسيده روي مسئله ى شناخت، فوق العاده تكيه شده و معرفت خدا و رسول وائمه ى طاهرين، سلام الله عليهم اجمعين، اساس دين و راز رستگاري ابدي معرفي گرديده است.

يكي از وظائف مسلم مردم در زمان غيبت، شناختن حضرت حجت، ارواحناه فداه و(معرفت) به مقام والاي آن بزرگوار است، زيرا آنچه باعث نجات وموجب سعادت مي باشد وتخلف از آن، سبب زبان دنيوي واخروي وخسران ابدي مي گردد، (معرفت) آن حضرت است. چه آنكه بيگانگان با امام زمان عليه السلام، گرچه در عصر ظهور هم واقع شوند، اگر معرفت واطاعت پيدا نكنند، نفعي نبرده وفرجامي جز تيرگي وبدبختي نخواهد داشت

در كتاب (غرر الحكم ودرر الحكم) از امير مومنان حضرت علي عليه السلام روايت شده كه فرمودند:

(من مات علي فراشه وهو علي معرفة حق ربه ورسوله وحق اهل بيته مات شهيدا ووقع اجره علي الله سبحانه واستوجب ثواب مانوي من صالح عمله وقامت نيته مقام اصلاته سيفه فان لكل شيي اجلا لا يعدوه)

يعني هر كه در بسترش بميرد در حالي كه شناساي حق پروردگار خود ورسول او و حق اهل بيت رسول او، عليهم السلام، باشد، شهيد مرده و اجرش بر خداوند سبحان است، و ثواب آنچه را قصد كرده و در نيت داشته از انجام كارهاي شايسته، سزاوار گردد و نيت و قصد او، جايگزين شمشير زدنش باشد، پس براي هر چيز سر رسيد و وقت معيني است كه از آن تجاوز نكند

محقق وارسته، مرحوم آقا جمال الدين خوانساري، رحمة الله عليه، در جلد پنجم (شرح غرر ودرر) صفحه ى 436 در توضيح اين حديث شريف مي نويسد:

(هر مومني كه حق پروردگار خود و رسول او و حق اهل بيت رسول او را شناسد هرگاه بر رختخواب خود بميرد، او به منزله ى اين است كه شهيد شده باشد در راه خدا، و مزد او بر خدا لازم است و سزاوار گردد ثواب هر چه را قصد كرده كه بكند از عمل صالح، هرگاه عمر يابد، و از جمله اين است كه مستحق ثواب شهيدان گردد، زيرا كه چنين مومني، قصد او اين است كه هرگاه زمان حضور يكي از اهل بيت، صلوات الله وسلامه عليهم را در مي يافت كه به جهاد مي رفتند، در ركاب آن حضرت مي بود تا شهيد مي گرديد، چنانكه قصد و نيت، بلكه منتهي آرزوي شيعيان زمان غيبت حضرت (صاحب الزمان) صلوات الله و سلامه عليه، آن است كه چون زمان ظهور آن حضرت را دريابند، در ركاب آن حضرت باشند تا شهيد گردند، پس همان قصد و نيت هر يك، جانشين اين است كه او شمشير خود را از غلاف كشيده باشد و در ركاب آن حضرت جنگ كند، پس ثواب آن كار را خواهد داشت. (فان لكل شيء اجلا لا يعدوه)

ممكن است كه غرض از آن، دفع توهم اين باشد كه هرگاه كسي قصد و نيت او، اين باشد، پس چرا حق تعالى او را به قصد ونيت خود كه محض خير است، نرساند؟

پس دفع آن فرموده اند به اينكه هر چيز را از راه حكمت و مصلحت، در علم حق تعالى، وقتي باشد كه تجاوز از آن نكند، پس مرگ هر كسي نيز وقتي دارد كه از آن تجاوز نكند، پس تأخير آن تا رسيدن او به قصد خود، ميسر نيست، نهايت به اعتبار آن قصد ونيت، ثواب آنچه قصد كرده، به او تفضل خواهد شد.

وممكن است كه غرض، اميدوار كردن جمعي باشد كه در زمان غيبت معصوم باشند و اميد اين معني نداشته باشند تا اينكه قصد ونيت آن كنند، پس اميدوار فرموده باشند ايشان را به اينكه از براي ظهور (حضرت قائم) صلوات الله وسلامه عليه، نيز وقتي باشد كه از آن تجاوز ننمايد، پس نوميد نبايد بود وقصد ونيت شهادت در ركاب او را بايد داشت، تا اينكه اگر آن ميسر نشود، به ثواب آن برسند، والله تعالى يعلم.

يكي از وظائف مسلم مردم در زمان غيبت، شناختن حضرت حجت، ارواحناه فداه و(معرفت) به مقام والاي آن بزرگوار است، زيرا آنچه باعث نجات وموجب سعادت مي باشد وتخلف از آن، سبب زبان دنيوي واخروي وخسران ابدي مي گردد، (معرفت) آن حضرت است. چه آنكه بيگانگان با امام زمان عليه السلام، گرچه در عصر ظهور هم واقع شوند، اگر معرفت واطاعت پيدا نكنند، نفعي نبرده وفرجامي جز تيرگي وبدبختي نخواهد داشت، وبه عكس، عارفان به مقام والاي او ومرتبطان با ساحت اقدس حضرتش، گرچه دوران حضورش را هم نبينند، اما باطني نوراني وعاقبتي توأم با رستگاري خواهند داشت.

كسي كه بميرد وامامي نداشته باشد همانند مردم عصر جاهليت مرده، و هر كه از دنيا برود وعارف به امامش باشد زود يا دير انجام شدن اين امر (يعني ظهور دولت حقه ى آل محمد عليهم السلام) زياني به وي نرساند، كسي كه بميرد وامامش را شناخته باشد، همچون كسي است كه همراه قائم عليه السلام، زير خيمه ى آن حضرت باشد

در جلد چهارم كتاب (مرآت العقول) صفحه ى 186، به سند صحيح از (زراره) نقل شده كه گفت:

قال ابو عبد الله عليه السلام: اعرف امامك، فانك اذا عرفت لم يضرك، تقدم هذا الامر او تأخر

حضرت صادق عليه السلام فرمودند: امام خود را بشناس، زيرا هرگاه شناختي، تقديم يا تأخير اين امر، به تو زياني نرساند. يعني چه دولت حق وظهور امام عليه السلام زود فرا رسد وچه به تاخير افتد، براي تو يكسان است وضرر نكرده اي، اما زيان براي كسي است كه به امامش معرفت ندارد.

ودر صفحه ى 189 همان كتاب، از (فضيل بن يسار) روايت شده كه گفت:

سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول: من مات وليس له امام قميتته ميتة جاهلية، ومن مات وهو عارف لامامه لم يضره، تقدم هذا الامر اوتاخر ومن مات وهو عارف لامامه كان كمن هو مع القائم في فسطاطه

شنيدم كه امام باقر عليه السلام مي فرمود: كسي كه بميرد وامامي نداشته باشد همانند مردم عصر جاهليت مرده، و هر كه از دنيا برود وعارف به امامش باشد زود يا دير انجام شدن اين امر (يعني ظهور دولت حقه ى آل محمد عليهم السلام) زياني به وي نرساند، كسي كه بميرد وامامش را شناخته باشد، همچون كسي است كه همراه قائم عليه السلام، زير خيمه ى آن حضرت باشد.

علامه ى مجلسي، رحمة الله عليه، در شرح اين حديث شريف، بياني دارد كه خلاصه اش اين است: (ليس له امام) يعني كسي كه امام زمانش را از ائمه ى هدي نشناسد، ومراد از (جاهليت)، ملتي است كه نه در آن معرفت خدا باشد ونه معرفت رسول او، صلي الله عليه وآله، ونه معرفت شرايع دين، چنانكه بيشتر مردم، قبل از بعثت رسول اكرم صلي الله عليه وآله اين چنين بودند، وبعد از وفات آن حضرت نيز اينگونه شدند، واين خبر، متواتر است به تواتر معنوي، بين خاصه وعامه.

 

دسته ها :
پنج شنبه 17 1 1391 10:4 صبح
X